Tuesday, July 28, 2009

Ung jente torturert, voldtatt og drept i Iran


Taraneh Musavi (28) ble nylig funnet drept(torturert, voldtatt og brent) 25 dager etter at hun sporløst forsvunnet i demonstrasjonen mot valgfusket i Tehran.
Foreldrene hennes ble informert av etterretningspolitiet noen dager siden om at Taraneh er blitt drept i en bilulykke i Tehran. Politiet advarte hennes familie og truet dem for livet mot å si at den unge jente ble arrestert i gateopptøyer.
Men ifølge øyevitner og hennes venninner ble Taraneh(28) pågrepet av etterretningspolitiet i gateopptøyer i Tehran etter at valgresultater ble offentlig gjort. Hun er blitt ført til en av de mange hemmelige fengslene i Tehran hvor hun ble gruppevoldtatt av islamister og drept. Deretter ble kroppen hennes utsatt for fyr og brant. Dette er en måte for å skjule beviser mot tortur og voldtekt som foregår systematisk i fengslene i Iran. Slik gjorde iranske etterretningspolitiet mot Zahra Kazemi den kanadisk- iranske journalisten som ble drept under tortur i Evin fengselet i Tehran noen år siden.
Islamistmilitsene(basij) har voldtatt/torturert og drept den unge jenta for å skremme folket. De benytter seg alt umenneskelige midler b.a. terror, tortur, voldtekt og offentlige henrettelser for å beholde makten en stund til. Men iranske folket er blitt opplyst og er villige til å kjempe til siste åndedrag for å oppnå frihet og demokrati.

http://iranian009.blogfa.com/post-34.aspx

گیریم که میگیرید...گیریم که میبندید... گیریم که میکشید...
با رویش ناگزیر جوانه ها چه خواهید کرد؟

گیریم که خون پاک ندای ما را در خیابان بر زمین میریزید..
گیریم که سهراب قهرمان ما را در زندان به شهادت میرسانید...
گیریم که ترانه معصوم ما را در شکنجه گاه به قتل میرسانید و پیکر مطهرش را میسوزانید...

ولی دیر نیست که پایمردی و استواری سهراب های ما، ناقوس مرگ، سخت و بی امانتان را در خیابانهای وطن در بندم به صدا در آورند تا ندای پاک آزادی، ترانه زیبا و دلنشین لبهای جوانان غیور ایران گردد...
آنروز بسیار نزدیکتر از تصور توست...

18.07.2009
http://iranian009.blogfa.com/post-35.aspx

Saturday, April 28, 2007

یاد یاران یاد باد
لحظاتی به یاد ماندنی در کنار مادر سلاحی
تلفن به صدا در آمد و رفیقی که صدایش یاد آور گذشته های دور و سالیان زندان بود مرا به یاد یارن قدیم فرا خواند. یاد یارانی که روزهای سرد و تاریک زندان با یاد آنها گرم و روشن میشد. یارانی که با مطالعه زندگی و جانفشانی هایشان، ایام کودکی را به نوجوانی رساندم و با الهام از اراده سترگشان در دوران شکنجه و زندان از ایام نوجوانی به جوانی گذر نموده ام.
آری یاد رفقا کاظم ، جواد و حسین سلاحی بود. یاد آنانی بود که جرقه انفجاری عظیم و توده ای را سبب بوده اند. یاد همه یاران و همرزمان بود. یاد آنانی بود که بر سر پیمان خویش رفتند و دیدار آنانی بود که هنوز بر سر پیمان هستند.
اما برجستگی و ویژگی خاص این یادواره وجود سرشار از عشق و محبت مادری بود از تبار شیران مقاوم. مادری که از پیشتازان مادران قهرمان و مقاوم خلق میباشد. مادر سلاحی، مادری که با صلابت و استواری کم نظیرش نگین درخشنده جمع یاران بود و همچون همیشه وجودش گرمی بخش و پرتو افشان محفل عشاق.
دور تا دور سالن با طرحها و پوسترهای سرفرازان راه رهایی خلق تزیین شده بود. در قسمت روبری سالن یک طرف به پوستر هایی از تصاویر قهرمانان حماسه سیاهکل مزین بود و در قسمت دیگر تصاویری از رفقا کاظم، جواد و حسین سلاحی توجه هر بیننده ای را جلب میکرد.
مراسم با قرائت پیامی کوتاه از رفیق اشرف دهقانی آغاز شد. پیام رفیق اشرف چون همیشه محکم و صریح و آشکار بود و خود به تنهایی قادر به زنده کردن یاد و خاطره تمامی رفقای اولیه چریکهای فدایی خلق بود. به واقع پیام اشرف سرشار از پایبندی به پرنسیپهای والای انقلابی و وفای به عهد و پیمان نسبت به خلقی در زنجیر بود. احساسی عجیب و رایحه ای مطبوع با پیام رفیق همراه بود. احساسی که تاکنون نتوانستم نامی بر آن بگذارم. ولی هر چه که بود به جرات میتوانم بگویم که استقامت ، وفاداری به اصل و نگسستن از ریشه ها در آن موج میزد. آری ... این همان نامی بود که سرانجام برای آن یافتم، عدول نکردن از اصول و نگسستن از ریشه ها.
هنرمند ارزنده رفیق گیسو شاکری با صدای دلنشین خود با اجرای سرود ( یوری) که به یاد رفیق کاظم سلاحی سروده شده بود یاد این رفیق را زنده کرد. اجرای بعدی این هنرمند مردمی ترانه سرود زیبای لری دایه دایه بود که وی با لهجه ای شیرین به اجرای آن پرداخت. نقطه اوج این اجرای زیبا آنجا بود که مادر سلاحی از جای خود برخاست و با گامهایی آهسته اما استوار به سمت سن اجرای آهنگ رفت و با گیسوی عزیز همصدا شد. صدای مادر که از رنج و شکنج ایام حکایت داشت با صدای خواننده جوان در هم آمیخت و اشکها را از دیده گان حضار جاری نمود. مادر با تمام وجود و احساسش خواند که ... دایه دایه وقت جنگه... وقت دوستی با تفنگه... قطار کش با لای سرم پرش فشنگه...
و این احساس زیبا را نیز به همه حاضرین انتقال داد.
پس از هنر نمایی هنرمند مردمی خانم گیسو شاکری قرار بر این بود که مادر از خاطراتش بگوید و ما را با آنها آشنا سازد. مادر اما کمی کسالت داشت و قادر به ایستادن پای میکرفن و سخنرانی نبود. موهای یکپارچه سفید مادر که رنجها و گذشت ایام را مجسم مینمود، خود کافی بود تا از خاطراتش با ما سخنها گوید. و براستی هم که گفت...
اما آیا براستی برای آشنا شدن به خاطرات و رنجهای مادر لازم بود که آنها را بشنویم؟ نه، بلا شک خاطرات و رنجهای مادر، خاطرات و رنجهای مشترک همه انسانهای زجر کشیده و تسلیم نا شده میباشد. هر آنکس که در زیر شکنجه و زندان و تبعید و اعدام، سر تسلیم در مقابل ضد خلق فرود نیارد در خاطرات مادر وجود دارد و با آنها زنده است و شریک.
مادر با ما از خاطراتش سخن نگفت... ما خاطراتش را از نگاه ژرف و مهربانش و از گیسوی یکپارچه سفیدش خواندیم... مادر در کنار ما نشست و از گرمای وجودش و عشق بیکرانش به همه فرزندانش بخشید. دست محبت بر سر فرزندانش کشید و آنان را مورد مهر و نوازش قرار داد...
من اما در طول مراسم به مادر نگریستم و به یاد تمامی مادران داغدیده و زجر کشیده گریستم... به یاد مادر خودم که به تازگی از دستش دادم و به یاد همه عزیزان که از میان ما سرافرازانه رفتند در طی این لحظات خاطره انگیز گریستم...

یاد تمامی جانباختگان خاق یاد باد.

مسعود ابراهیم نژاد
اردیبهشت 1386
منبع سایت دیدگاه

Wednesday, October 18, 2006

زندان در زندان زنان
9 طبق قوانین کیفری جمهوری اسلامی که بر گرفته از احکام شرع اسلام میباشد سن قانونی دارا بودن مسئو لیت کیفری برای دختران سال قمری و برای پسران 15 سال قمری میباشد. به این ترتیب دختر بچه ای که هنوز در دوران کودکی بسر میبرد در صورت ارتکاب جرم از نظر قانونی مانند یک بزرگسال شامل همه نوع مجازات خواهد بود حتی مجازات اعدام. البته در اینجا قانون اسلامی پایبندی کامل خود به حقوق بشر را به اثبات میرساند و اجرای مجازات اعدام را تا رسیدن مجرم به سن 18 سالگی به تعویق میاندازد و حکم اعدام را همچون کادوی تولد به نوجان تازه به سن بلوغ رسیده در سالگرد 18 سالگی اش تقدیم میکند.
بر طبق قانون دیه در جمهوری اسلامی دیه قتل غیر عمد یک زن برابر نصف دیه مرد میباشد.
همچنین طبق ماده 630 مجازات اسلامی قانون عملا دست مرد را در کشتن زن یه اتهام زنا و خیانت به شوهر باز میگذارد.
ماده 220 قانون مجازات اسلامی برای پدر و یا جد پدری که مرتکب قتل فرزند شده است تخفیف هایی راقائل میشود که این ماده تاکید بر حق مرد بر زندگی و جان فرزند ان دارد که در قتلهای ناموسی همواره این قوانین موجب رهایی قاتل میگردد.
به موجب ماده 83 قانون مجازاتهای اسلامی چنانچه زن شوهردار مرتکب زنا گردد مجازات وی سنگسار میباشد و به موجب ماده 102 قانون مجازاتهای اسلامی مرد محکوم به سنگسار را باید تا کمر در گودال دفن کنند و این در حالی است که زن محکوم به سنگسار را باید تا سینه در گودال دفن نمایند. تبعیض حتی در هنگام مرگ نیز باید شامل حال زنان باشد.
بر شمردن موارد و ماده هایی که در قوانین کشورهای اسلام زده بر علیه زن حکم میدهد بی شمار میباشد و بدون شک برای تحقیق در این مورد میتوان کتابها نوشت. اما تا آنجا که به حوصله این مقاله کوتاه مربوط میشود به بیان مشتی از خروار بسنده خواهم کرد.
.
برای بررسی و ذکر نتایج چنین قانونگذاریهای ضد انسانی میشود به وضوح شرایط حاکم بر زندانهای رژیم جمهوری اسلامی و نحوه صدور و اجرای احکام ظالمانه و زن ستیز را مثال آورد. از موارد بسیار فاحش جنایت علیه زنان میشود به اعدامهای زنان زندانی سیاسی در زندانهای جمهوری اسلامی نام برد. تجاوز به زندانیان زن سیاسی قبل از اعدام بر مبنای فتوای آیت الله خمینی و سایر مراجع اسلامی شریک در حکومت اسلامی.
اعدام حتی زنان سیاسی که در مقطع اعدام حامله بوده اند که این هم با صدور فتوا از سوی مراجع شرعی اسلام قابل اجرا بوده است.
سنگسار زنان به جرم بر قراری ربطه جنسی یا به عبارت درست تر سنگسار یک انسان به جرم عشق ورزیدن.
اعدام وحشیانه عاطفه رجبی نوجوان 16 ساله در نکا مازندران که پس از سوء استفاده های جنسی مکرر از سوی قاضی و مقامات زندان انجام گرفت.
و هزاران مورد اجرای حکم اعدام به طرق مختلف که همه و همه در پناه یک دستگاه قضایی و قانونی زن ستیز امکان پذیر میباشد.
موارد فوق دلالت بر زن ستیزی دستگاه قضایی و ارگانهای قانونی و دولتی دارد. تمامی موارد فوق نشان میدهد که چگونه قانون دست تعدی و ظلم و تجاوز به حق و حقوق زن را باز میگذارد. اما این تنها یک روی سکه میباشد. حکومت و دستگاه قانون گذار تنها به وضع قانون نمیتواند بسنده نماید. این قانونها و احکام باید بستر اجرایی هم داشته باشند و در بستر اجرایی نیز مجریان و عاملان اجرا و بقاء این قوانین نیز الزامی هستند. به عبارت ساده تر باید گفت که بنا و بقای هر قانونی به پس زمینه های اجتماعی نیازمند است. در این قسمت میپردازم به ترسیم بستر اجتماعی چنین قوانین ضد انسانی.

همین چند وقت پیش بود که زنی جوان بنام امیره دادگشتر در مریوان پس از اینکه توسط عده ای ربوده میشود و هنگامی که خانواده خود وی متوجه میشوند که ربایندگان پس از ربودن این زن به وی تجاوز نموده اند ، برای حفظ ناموس خانواده وی را به قتل میرسانند تا شاید به قول خودشان این ننگ را از دامن خانواده پاک نمایند.
و یا در مراغه دختری 18 ساله پس از اینکه توسط پدر و برادر مورد ضرب و شتم قرار میگیرد ، جلوی چشمان خانواده و بطور قطع اجبارا خود را با چادرش بدار میاویزد تا با دست خود ننگ ناموسی را از دامن خانواده بزداید.
نرگس دختر 19 ساله از توابع شادگان که بالاجبار به عقد مردی 60 ساله در آمد و پس از چند بار فرار سرانجام در دادگاه خانوادگی محکوم به مرگ میشود و برادرانش وی را میابند، و در حمام خانه به قتلش میرسانند تا بدین وسیله ناموس شان را حفظ نمایند... و هزاران هزار مورد مشابه و دردناک دیگر که بطور یقین هر کس در اطراف و محیط زندگی خود با آنها بر خورد نموده است.
بر اساس آمار رسمی سازمان ملل هر ساله 5 هزار زن و دختر جوان در قتلهای ناموسی در سراسر جهان کشته میشوند. لابد برایمان روشن هست که این 5 هزار قتل سالانه غالبا در کشورهای اسلام زده بوقوع میپیوندد.

بدین ترتیب مشاهده میکنیم که از یک طرف دستگاه قضایی مستقیما به جنایت علیه زنان مبادرت میورزد و از طرف دیگر دست مردان را نیز در این امر یعنی تعدی و تجاوز به حقوق زن باز میگذارد و در غالب موارد نیزبه حمایت قاطع از مجرمان و متجاوزان به حقوق زن میپردازد.
در اینجا یک پرسش مطرح میشود و آن این استکه آیا اگر در جامعه ای که مردم بلحاظ فکری و فرهنگی آمادگی قبول چنین احکام و قوانین ضد بشری را نداشته باشند، میشود چنین احکامی را به زور سر نیزه به خورد مردم داد؟
در پاسخ این سوال خودم باید ذکر نمایم که بر سر نیزه میتوان تکیه کرد اما بر آن نمیتوان نشست. این بدان معنی است که در بستر نامناسب میشود یک قانون و حکم را به زور برای مدتی کوتاه به خورد مردم داد اما وقتی میبینیم که قتلهای ناموسی و جنایت و تجاوزات علیه زن و حقوق زن جزئی از زندگی روزمره یک جامعه شده است ، باید متوجه شد که مشکل بسیار ریشه ای تر از آن هست که به انتقاد و نقد دستگاه قضایی و قانون گذاری یک حکومت پرداخته شود.
ابعاد جنایات گاهی اوقات به حدی میرسد که خود دستگاه حکومتی که اساسش بر زن ستیزی و اجحاف حقوق زن بنا شده است ناگزیر به دخالت و گاها نجات آنی جان زن از مهلکه مجازات خانوادگی و ناموسی میشود. اینها را جز به تباهی فرهنگی و مسخ شدن یک جامعه در یک فکر و فرهنگ ارتجاعی نمی شود تشبیه کرد. باید ریشه های آن تفکر را که چنین فرهنگی را بر جای نهاد از بیخ بر آورد و آنرا خشکانید.

بدون هیچ اقراق و غرض ورزی مبتوان با قاطعیت عنوان کرد که امروز کشورها و جوامع اسلامی در راس ناقضان حقوق ابتدایی زن قرار دارند. کشورهایی چون سومالی، افغانستان، پاکستان، عربستان، سودان، ایران و دهها کشور اسلامی دیگر در این لیست سیاه قرار دارند.
فرهنگ همواره تحت تاثیر مذهب شکل گرفته است و باید اذعان کرد که فرهنگ زیر مجموعه ای از تعالیم مذهبی و سنتی رایج در یک جامعه است. در جوامعی که تحت تاثیر اسلام بوده اند این امر به شکلی کاملا حادتر و شدید تر به وقوع پیوسته است. چرا که اسلام دینی است که برای تمام سطوح زندگی یک انسان احکام و قوانین خاص خودش را دارد. دین اسلام از این لحاظ که خود را صالح میداند تا در تمام عرصه های زندگی خصوصی و اجتماعی افراد وارد شود و الگوهای خاص خود را ارایه نماید لذا اثر گذاری آن بسیار چشمگیر بوده است. بدین معنی که فرهنگ اسلامی در طول تاریخ(پس از ظهور اسلام) یکی از بزرگترین فرهنگها در بین ممالک بشری بوده است. پس فرهنگ اسلامی فرهنگی خاص میباشد که قوانین و احکام اسلامی را جزیی از زندگی روزمره انسانها نموده است.
بدین ترتیب این عجیب نیست که یک پاسدار اسلام در زندانهای جمهوری اسلامی شنیع ترین اعمال حیوانی را بر روی زندانیان زن سیاسی و غیر سیاسی اعمال کند و متعاقبا هم عاشقانه و داوطلبانه برای لبیک به ندای امام قاتلش به جبهه های جنگ برود و شربت شهادت هم بنوشد. میبینیم که یک پاسدار با اعتقاد ورضایت قلبی به یک دختر زندانی تجاوز میکند و در این کار هم خودش را محق میداند و به هیچ وجه فکر نمیکند که عملی ضد انسانی مرتکب شده است. چرا که بر طبق کتاب آسمانی اش این زنان جزء غنایم جنگی محسوب میشوند که از کفار و منافقین به اسارت در آمدند.
و یا آنجایی که برادر و یا شوهر اقدام به قتل خواهر و یا زن خویش میکند چون بر مبنای تعالیم دین و کتاب آسمانی اش زن جزیی از مایملک وی محسوب میشود و مرد میتواند زن خاطی یا زنا کار را به شدید ترین وجه مجازات نماید و یا به قتل برساند.
در هیچ یک از موارد فوق، نه آنجا که یک پاسدار به یک دختر زندانی بر اساس فتوای شرعی تجاوز میکند، نه آنجا که یک پدر دختر جگر گوشه اش را برای حفظ ناموس و آبروی خانوادگی خفه میکند و به قتل میرساند و نه آنجا که یک شوهر زن خود را به اتهام رابطه خارج از ازدواج به قتل میرساند و دربی نهایت موارد دیگر.. قاتل هیچگونه احساس گناه نمیکند چونکه این قتلها و اعمال فجیع را بر اساس و مبتای تعلیمات دینی و مذهبی خویش مرتکب شده است. یا در واقع همه این اعمال شنیع توجیه اخلافی دارد و حکایت از ارزشهای حاکم بر یک جامعه دارد.
فاجعه بسی عمیق تر از آنستکه تنها به انتقاد و تغییر یک شکل حکومتی بسنده کنیم. تغییر باید اساسی و فرهنگی باشد تا بتوانیم امید این را داشته باشیم که یک روزی در آینده شاهد برابری واقعی زن و مرد باشیم.

مسعود ابرا هیم نژاد







Thursday, September 14, 2006

بیچاره بنیادگرایان اسلامی!!!.
این روزهای اخیر از برخی اشخاص مطالبی در سایتهای فارسی درج گردیده که حاوی نکاتی قابل بحث و جالب توجه بوده است ا
روی سخنم بیشتر متوجه نویسندگان مطالب پیرامون ایان هیرسی و موضوع لغو اقامت هلندی این خانم میباشد. البته موضوع لغو اقامت این خانم و اساسا خود این خانم مسئله ای نیست که بخواهم راجع به اون به بحث و ابراز نظر بپردازم. صورت مسئله طرح شده در اینجا جهت گیری این افراد میباشد. موضوعی که در خلال نوشته های دوستان در مورد خانم ایان هیرسی قابل تامل بوده و جای موشکافی و بحث دارد مسئله برخورد نویسنده یا نویسندگان این مطالب با واژه هایی چون اسلام سیاسی، تحریک نژاد پرستان و هیستری ضد مذهبی و ... است.
دوستان تحلیل کننده مان در خلال این مطالب طوری تحلیل میکنند که بار دیگر شاهد این هستیم که جای قربانی با مجرم و یا به عبارت دیگر ظالم با مظلوم در شرف عوض شدن میباشد. اولین نکته ای که به خواننده در حین خواندن این نوشتار تلقین میشود این است که یک خانم سیاه پوست از سومالی وارد هلند شده و با دروغ، اقامت هلندی دریافت کرده و بلافاصله پس از آن به مزدوری دست راستی ها در آمده تا در ستیز علیه اسلام به احزاب نژاد پرست و دست راستی یاری رساند.
نکته دوم که در یکی از این مطالب عنوان شده این بوده که در بحبوحه تبلیغات نژادپرستانه دولتهای غربی علیه اسلام ، بسیاری از روشنفکران چپ نیز هیستری ضد مذهبی اشان گل کرده و به آتش بیار معرکه نژادپرستان مبدل گشته اند. در ادامه هم برای اینکه به قول معروف تیر خلاص را هم بزنند و ثابت کنند که با با این مارکسیستها از بدو بنیان گذاری، مکتبشان ضد مذهب بوده نقل قول مارکس را که به حق گفته بود دین افیون توده هاست را هم ضمیمه نموده اند. الحق و والانصاف که باید به هنر شما احسن گفت که به راحتی جای قربانی را با مجرم عوض میکنید.

یک دختر مسلمان زاده سیاه پوست که نمونه ای از دختران بدبخت کشورهای اسلام زده میباشد، توانسته است با تحمل مصائب و بد بختی ( که همه ما پناهندگان میدانیم آوارگی و در بدری و اخذ پناهندگی چه دردسرهایی دارد) خود را از چنگال اسلامگرایان متحجر رهانیده و به مکان امنی دست پیدا کرده. این دختر زجر کشیده و شکنجه دیده و خار و تحقیر شده در جامعه اسلام زده آفریقایی برای رهایی از کابوس آزار و اذیتهای اسلامیون متعصب که روح این دختر را تا ابد میازارد دست به افشاگری میزند. اگر آقایان ذره ای از روانشناسی آگاهی داشتید میتوانستید درک کنید که باز گویی شکنجه ها و آزارها و اذیتها که به یک قربانی وارد شده است یکی از بزرگترین کمکهای روحی به قربانی میباشد. هنگامی که یک قربانی تجاوز و یا شکنجه و آزارهای روحی و جسمی، دردهای خود را بازگو میکند بخش بزرگی از سنگینی این عذاب روحی از بین میرود.
دوستان تحلیل گر در ادامه ذکر میکنند این درست است که آخوندها( و نه جمهوری اسلامی) در ایران جنایت میکنند، طالبان در افغانستان و القاعده در عراق و اقصی نقاط جهان، ولی این همه را نباید به حساب اسلام گذاشت و اسلام را محکوم نمود!
البته دوستان تحلیلگر ذکر نمیکنند که در کدامیک از کشورهای اسلام زده( منظور کشورهایی است که دارای حکومت و قوانین اسلامی میباشند) حقوق بشر رعایت میشود و یا احیا نا محض نمونه نامشان در لیست سیاه ناقضان حقوق بشر نیست.
مسئله آنجا جالب توجه تر میشود که این دوستان تحلیلگر از بکارگیری کلمه اسلام سیاسی دلخور میشوند و آنرا به تمسخر میگیرند که ، ظاهرا چپ هایی که هیستری ضد مذهبی دارند با ابدع این کلمه قصد خودنمایی در بازار جنگ آمریکا با اسلام را دارند.
من از شما دوستان میپرسم ، اگر اسلام و اسلامگرایانی که بر مسند حکومت و قدرت تکیه زده اند، سیاسی نیستند پس چه چیزی هستند؟ آیا این غلط هست که واژه اسلام سیاسی به آن اسلامی خطاب میشود که به اداره سیاسی یک کشور میپردازد؟
بیاییم قدری دامنه این واژه را گسترده تر کنیم و آنرا به کلمه مذهب سیاسی تبدیل کنیم و اصلا برای لحظاتی اسلام را فراموش کنیم. آیا این غلط هست که ما فریاد بزنیم که مذهب سیاسی عامل بسیاری از بد بختی ها و مشکلات حاد و روزمره انسانها میباشد؟ آیا آقایان هیچوقت تاریخ قرون وسطی را مطالعه نکرده اند که مذهب سیاسی چه مصیبتهایی به اروپاییان تحمیل کرده بود؟ آیا تجربه اروپاییان کافی نبود که برای همیشه خودشان را از شر و گرفتاریهای مذهب سیاسی رها نموده اند؟
و یا شاید آقایان باز هم قصد دارند همچنان بر مذهب سیاسی تکیه کنند و آن را برای مردم اسلام زده مان تجویز کنند که اینطور از شنیدن کلمه اسلام سیاسی ناراحت شده اند؟
آیا به زعم شما آقایان کسانی که سالها در زندانهای اسلامگرایان متحجر شکنجه شده اند اگر بگویند که لحظه لحظه ایام زندان و شکنجه با پخش نوار قرآن همراه بوده و در واقع نوار قرآن یک وسیله شکنجه در زندان محسوب میشده، این هیستری ضد مذهبی است و به نحو نژاد پرستان میباشد؟
آقایان قدری به خودتان بیایید. این طور که شما در دفاع از اسلام به همه منتقدین اسلام ارتجاعی حمله ور میشوید بمانند حسنی ناگهان از آنطرف بام به دامان بنیادگرایان اسلامی میافتید.
تا کی باید از واقعیت فرار کنیم؟ هیچکس با اسلام و قرآنی که روی طاقچه اتاق جنابعالی میباشد مخالفتی ندارد، به شرط آنکه دیگر از چهار دیواری خانه ات فراتر نرود. به قول معروف تجربه را تجربه کردن خطاست! 120 هزار شهید و بیش از یک میلیون قربانی جنگی کافیست که دیگر برای ابد اسلام از حکومت و سیاست بدور بماند. و اینچنین باد بی شک!

مسعود ابراهیم نژاد

بعد از آن مرداد گران
خشم تو خفته در خاکستر تابستان...
(قتل عام تابستان)
مرداد بود و گرما بیداد میکرد...

آفتاب تموز بر انجیر میتابید و به میوه های آن رنگ و طعم میداد.
مرداد را در مازندران فصل انجیر پزان نیز مینامند. چرا که آفتاب در این فصل بقدری با سخاوت است که با گرمای بی دریغش موجب رنگ گرفتن و رسیدن انجیر میگردد... اما انجیر دار(درخت انجیر به زبان مازندرانی) شهر من قایمشهر ماجرا های دیگری غیر از رسیدن و طعم گرفتن انجیر را به یاد دارد... مرداد برای انجیر دار شهر من یاد آور رسیدن انجیر نیست... انجیر دار شهر من نیز تنها دیگر انجیر هایی به رنگ و سرخی خون میدهد... طعم انجیر هایش هم فرق دارد... آخر انجیر دار شهر من یک انجیر دار معمولی نبود...
در پای انجیر دار شهر من خونهای پاک و عزیزی ریخته شد...
بار اول تابستان سال 60 بود که یک شب حدود نیمه های شب انجیر دار ما با صدای موتور و هم همه عده ای از خواب شبانه بیدار شد... انجیر دار صدای عده ای را شنید که نعره های مستانه میزدند و چهره های کریه انباشته از ریش داشتند... انجیر دار بیچاره عده ای را هم دیده بود که دست بسته و چشم بسته اما پر غرور و سر افراشته به سویش میامدند...
اینها کی هستند؟؟ چرا به سمت من میایند؟؟ چرا چند نفری را با دستها و چشمهای بسته به سمت من میاورند و برای چی اینها رو به ردیف کنار من به خط کردند؟؟؟ تازه داشت چیزهایی دستگیر انجیر دار میشد که یکی از اونهایی که ریش و چهره ایی کریه تر از همه داشت فرمان داد که با تمام قدرت گاز موتورها را فشار دهند تا صدای موتورها هر صدای دیگری را خفه کند... تعدادی از موجودات ریشدار و کریه المنظر که پاسدار نامیده میشدند گاز موتورها را گرفته بودند و چند نفر دیگر با تفنگهای ژ-3 به سوی آدمهایی که دستها و چشمهایشان بسته بود نشانه رفتند... آن پاسداری که از همه کریه تر بود، نامش امرالله نوروزیان بود و فرمان داد... آماده... هدف... آتش... و لحظاتی بعد پاسدار شاهین مقدم، محمد قادری (معروف به ممد سه گوش) ، پاسدار حافظی جویباری و تعدادی شغال دیگر ماشه های تفنگهایشان را کشیدند تاچند جوان رعنا ناله کنان در خون خود بغلتند... آری اینها اولین سری های فرزندان آگاه و غیور خلقمان بودند که در پای درخت انجیر در کنار شهر قایمشهر در جاده شیرگاه به خون غلتیدن... اما این تازه شروع ماجرا بود... شب بعد و شبهای بعد این ماجراها با دست اندرکاری گروههای دیگر پاسداران اسلامی به اجرا در میامد. پاسدار هرزه و اوباش معروف شهرمان مختار اسماعیلی(فرمانده کمیته) ، گرزین، پاسدار موحدی و سیروس ابویی نیز از چهره های بد نام این جنایات هولناک بوده اند...
هر چند که این اعمال سالها ادامه داشت و با وجودی که پاسداران اسلام بارها محل اعدام را تغییر دادند اما
انجیر داردر بین زندانیان سیاسی قایمشهرهمواره نشان و سمبل خون عزیزان ما بود که بر زمین ریخته شده بود...
بار دیگر در سال 67 انجیر دار شهرمان شاهد یک نسل کشی دیگر بود... اما این بار میخوام از انجیر دار بپرسم که ای انجیر دار صبور و رنج کشیده... ای انجیر دار که شاهد ده ها مورد تیرباران و اعدام عزیزان ما بودی... به یاد داری که در سال 67 چند تا از عزیزانمان را در کنار تو به گلوله بستند؟؟؟ و یا اونها را از شاخه های تو آویزان کردند؟؟؟
انجیر دار عزیز آخر حتما میدانی که اینبار پاسداران اسلام دیگر حتی به خانواده های دوستانم هم نگفتند که کی و به چه شکلی آنها را اعدام کردند!
حتی به کسی نگفتند که آنها را کجا دفن کردند!
انجیر دار صبور! آیا تو در میان آن اعدامیها حسین صارمی را هم دیدی؟؟ حسین خیلی پسر خنده رو و شادی بود. حتما از صدای خنده های اون اونرو به یاد داری... کمی فکر کن... حسین براستی که عاشق بود... در آخرین روزهایی که من با حسین هم بند بودم حسین چندین بار با تمام احساس این شعر را برایم زمزمه میکرد...
اگر آن ترک شیرازی بدست ارد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
اگر کس چیز میبخشد از آن خویشتن بخشد
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را...
آری حسین از آن خویشتن بخشید... حسین جان عزیزش را در راه ترک شیرازی اش بخشید...

انجیر دار عزیز آیا مولا جبلی رو دیدی که آوردند؟ حتما پای تو اونرو هم به دار آویختند... مولا آزاد شده بود و فقط برای پاره ای توضیحات دوباره احظار شده بود...
مولا وجودش سرشار از عشق و محبت به همنوعش بود... اون واقعا مولا بود... مولای عاشقان و منادی مهر ورزی بود...مولا را اگر بدرستی تعریف کنم، خود عشق بود... مولا اصلا در وجودش ذره ای خشونت یافت نمیشد... همواره آروم و متین و خنده رو بود... آخر چطور میشود که چنین انسانی را بدار آویخت؟؟
آخر به چه جرمی؟؟؟ به جرم تنها مهر ورزیدن و عشق به دیگران؟؟؟ آری بدون شک این بزرگترین جرم و گناه از نظر اسلامگرایان میباشد...
انجیر دار صبور! تو بهرام گرایئلی را ندیدی؟ شاید محمودمزریجی را دیده باشی؟؟اون بچه گنبد کاوس بود...
و یا شاید مهدی موسوی را شناخته باشی؟؟؟
انجیر دارشاهد... کمی بیشتر فکر کن ببین که احمد غلامی را بیاد میاوری؟؟
انجیر دار میدونی که منیره ، خواهر احمد هم بدار آویخته شد؟فریده روحانی هم همینطور...
رجب توکلی و محمود قلی پور را چطور؟ اونها هم سر بدار شدند...
اونها حتی حسین کلانتری و مهدی ایلکا را هم بدار آویختند...
وای جنگل را بیابان میکنند...
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا...
آنچه این نا مردمان با جان انسان میکنند...
انجیر دار، یادت باشه که سینه تو مخزن اسرار فراوان هست. امیدوارم که یک روزی بتوانم پای صحبتها و درد دل تو بنشینم...
من اما این را مطمئنم که تو هرگز اون جنایتها را فراموش نخواهی کرد و تا ابد اون جنایتکاران را نخواهی بخشید... همانطور که خوانواده های داغدار اون سرافرازان سربدار نخواهند بخشید...
مسعود ابراهیم نژاد

شیوه جدید کشتار آزادیخواهان، یا اعدام به روش نوین!

در فاصله زمانی کمتر از دو ماه دو زندانی سیاسی مقاوم در زندانهای جمهوری اسلامی به قتل رسیدند. ابتدا اکبر محمدی و همین چند روز پیش یار مقاوممان ولی الله فیض مهدوی.
دو قتل پی در پی در یک فاصله زمانی کوتاه و به شیوه تقریبا متشابه! این دو اسیر در بند بر اثر ایست قلبی در زندان جان باختند. این خبری بود که مامورین اعدام خواستند به خورد مردم بدهند. یعنی هر دوی این یاران مقاوممان که ما در جریان مقاومتهای شجاعانه آنها قرار داریم به یکباره و پشت سر هم دچار حمله و ایست قلبی گشته اند.
بدون شک از نظر افکار عمومی و جهانیان این اخبار که از سوی رژیم جمهوری اسلامی در مورد قتل این اسیران اعلام شده است کاملا مردود و غیر قابل قبول میباشد. جهان بکرات شاهد بوده است که این رژیم قرون وسطایی به چه جنایات و اقدامات شنیع و رذیلانه ای برای از بین بردن انقلابیون دست زده است.
و اما این دو قتل پی در پی هشداریست به نیروهای اپوزیسیون که وزارت جهنمی اطلاعات رژیم، شگرد و شیوه ی جدیدی را در از بین بردن نیروهای اپوزیسیون آغاز کرده است.
بسیاری از نیروهای اپوزیسیون، اعم از سازمانها و سایتها و شخصیتهای سرنگونی طلب بکرات به آغاز یک قتل عام و نسل کشی دیگ از سوی رژیم بر علیه انقلابیون در بند هشدار داده بودند. ما دیدیم که رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی برای آغاز این مرحله از نسل کشی از مجاهد در بند حجت قهرمان آغاز نمود. حجت زمانی را بدار کشید و خبر اعدام وی را منتشر نمود تا رعب و وحشت را در بین مردم بگستراند. اما وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که یکی از با تجربه ترین شبکه های امنیتی دنیا در طراحی و اجرای وحشیانه ترین وشنیع ترین نوع قتلهای سیاسی و کشتار انسانها میباشد این بار برای گریز از فشارهای بیشتر بین المللی دست به اجرای روشی نوین و شیادانه تر زده است.
قتل در اثر ایست قلبی ویا سایر امراض طبیعی. امروز اکبر و ولی را ایست قلبی دادند تا فردا ببینیم چه کسی را با چه نوع بیماریی از بین ببرند.
به یاد گفته دوست مبارزی افتادم که میگفت در آخرین سری بازجویی هایش؛ مامور وزارت بد نام اطلاعات به وی گفته بود ، که تو فکر نکن که ما تو را اعدام خواهیم کرد تا دیگران از تو شهید و اسطوره بسازند! بلکه به شکلی تو را از بین خواهیم برد که در نظر همگان تو یک عنصری باشی که به مرگی طبیعی و یا حتی بد تر از این مثل یک معتادی که از تزریق زیادی مواد کشته شد به نظر بیایی!!!
این را باید باور داشته باشیم و حتما هم باور داریم که رژیم جمهوری اسلامی و وزارت قتل و آدمکشی اش از اجرا و بکار گیری هیچ راه غیر انسانی و آخوند پسندانه ای ابا نخواهد داشت تا چند صباحی بیشتر به عمر انگلی و ننگینش ادامه دهد. این رژیم ضد بشری شیوه های بسیاری را تا به حال آزمود و بد بختانه در حین هر کدام از این مراحل هزاران هزار عزیز و پاکترین فرزندان این خلق جان عزیزشان را از دست دادند. از اعدامهای دسته جمعی و خیابانی در سال سیاه 60 تا قتل عام کورکورانه و جنون آمیز 67 و از ترورهای خارج کشوری تا قتلهای زنجیره ای آزادیخواهان در داخل کشور و هم اکنون نیز با استفاده از ایست قلبی و طبیعی جلوه دادن علت مرگ.
بر اپوزیسیون و همه نیروهای سرنگونی طلب هست که متحدا این شیوه جدید اعدام را در نظر افکار عمومی جهان افشا نماییم واز جهانیان استمداد یاری جهت نجات جان سایر زندانیان سیاسی بطلبیم!
بشتابیم که تا فردا عزیزی دیگر را با ایست قلبی از میان ما بر ندارند!
یاد اکبر محمدی و ولی الله فیض مهدوی شهدا ی سرفراز راه آزادی و قربانیان توطئه جدید وزارت بد نام اطلاعات جمهوری اسلامی همیشه گرامی باد.

مسعود ابراهیم نژاد

Saturday, April 08, 2006


مصاحبه

تابلوی اعدام گل سرخ... به یاد تمامی سربداران راه آزادی

به زندانیان سیاسی... به آنانی که برای رسیدن به آزادی، رنج اسارت را بر خود هموار نموده اند

Thursday, March 30, 2006


آزادی ...ای خجسته آزادی... چه زندانها که برایت کشیده ام و چه رنجها که برایت تحمل میکنم

Wednesday, March 29, 2006

اعدام انسانها... اعدام اندیشه... اعدام عشق...اعدام محبت و اعدام هر چیز و هر کس که نشان از انسانیت دارد بخشی از اهداف غیر انسانی بنیادگرایان اسلامی میباشد...اعدام یکی از صحنه های روزمره و رایج تحت حکومت اسلامی ایران میباشد



عصیان


ضحاک زمان


سنگسار، وحشیانه ترین شکل به قتل رساندن یک جاندار میباشد که کماکان در برخی از ممالک اسلام زده و تحت حکومتهای اسلامی اجرا میشود




آگاهی و رهایی زن از قید و بندهای کهن و سنتهای ضد انسانی و قرون وسطایی که بنیادگرایان اسلامی مروج آنها میباشند، شرط اساسی و بنیادی رسیدن به یک جامعه آزاد و عاری از ستم و آپارتاید جنسی میباشد