Saturday, April 28, 2007

یاد یاران یاد باد
لحظاتی به یاد ماندنی در کنار مادر سلاحی
تلفن به صدا در آمد و رفیقی که صدایش یاد آور گذشته های دور و سالیان زندان بود مرا به یاد یارن قدیم فرا خواند. یاد یارانی که روزهای سرد و تاریک زندان با یاد آنها گرم و روشن میشد. یارانی که با مطالعه زندگی و جانفشانی هایشان، ایام کودکی را به نوجوانی رساندم و با الهام از اراده سترگشان در دوران شکنجه و زندان از ایام نوجوانی به جوانی گذر نموده ام.
آری یاد رفقا کاظم ، جواد و حسین سلاحی بود. یاد آنانی بود که جرقه انفجاری عظیم و توده ای را سبب بوده اند. یاد همه یاران و همرزمان بود. یاد آنانی بود که بر سر پیمان خویش رفتند و دیدار آنانی بود که هنوز بر سر پیمان هستند.
اما برجستگی و ویژگی خاص این یادواره وجود سرشار از عشق و محبت مادری بود از تبار شیران مقاوم. مادری که از پیشتازان مادران قهرمان و مقاوم خلق میباشد. مادر سلاحی، مادری که با صلابت و استواری کم نظیرش نگین درخشنده جمع یاران بود و همچون همیشه وجودش گرمی بخش و پرتو افشان محفل عشاق.
دور تا دور سالن با طرحها و پوسترهای سرفرازان راه رهایی خلق تزیین شده بود. در قسمت روبری سالن یک طرف به پوستر هایی از تصاویر قهرمانان حماسه سیاهکل مزین بود و در قسمت دیگر تصاویری از رفقا کاظم، جواد و حسین سلاحی توجه هر بیننده ای را جلب میکرد.
مراسم با قرائت پیامی کوتاه از رفیق اشرف دهقانی آغاز شد. پیام رفیق اشرف چون همیشه محکم و صریح و آشکار بود و خود به تنهایی قادر به زنده کردن یاد و خاطره تمامی رفقای اولیه چریکهای فدایی خلق بود. به واقع پیام اشرف سرشار از پایبندی به پرنسیپهای والای انقلابی و وفای به عهد و پیمان نسبت به خلقی در زنجیر بود. احساسی عجیب و رایحه ای مطبوع با پیام رفیق همراه بود. احساسی که تاکنون نتوانستم نامی بر آن بگذارم. ولی هر چه که بود به جرات میتوانم بگویم که استقامت ، وفاداری به اصل و نگسستن از ریشه ها در آن موج میزد. آری ... این همان نامی بود که سرانجام برای آن یافتم، عدول نکردن از اصول و نگسستن از ریشه ها.
هنرمند ارزنده رفیق گیسو شاکری با صدای دلنشین خود با اجرای سرود ( یوری) که به یاد رفیق کاظم سلاحی سروده شده بود یاد این رفیق را زنده کرد. اجرای بعدی این هنرمند مردمی ترانه سرود زیبای لری دایه دایه بود که وی با لهجه ای شیرین به اجرای آن پرداخت. نقطه اوج این اجرای زیبا آنجا بود که مادر سلاحی از جای خود برخاست و با گامهایی آهسته اما استوار به سمت سن اجرای آهنگ رفت و با گیسوی عزیز همصدا شد. صدای مادر که از رنج و شکنج ایام حکایت داشت با صدای خواننده جوان در هم آمیخت و اشکها را از دیده گان حضار جاری نمود. مادر با تمام وجود و احساسش خواند که ... دایه دایه وقت جنگه... وقت دوستی با تفنگه... قطار کش با لای سرم پرش فشنگه...
و این احساس زیبا را نیز به همه حاضرین انتقال داد.
پس از هنر نمایی هنرمند مردمی خانم گیسو شاکری قرار بر این بود که مادر از خاطراتش بگوید و ما را با آنها آشنا سازد. مادر اما کمی کسالت داشت و قادر به ایستادن پای میکرفن و سخنرانی نبود. موهای یکپارچه سفید مادر که رنجها و گذشت ایام را مجسم مینمود، خود کافی بود تا از خاطراتش با ما سخنها گوید. و براستی هم که گفت...
اما آیا براستی برای آشنا شدن به خاطرات و رنجهای مادر لازم بود که آنها را بشنویم؟ نه، بلا شک خاطرات و رنجهای مادر، خاطرات و رنجهای مشترک همه انسانهای زجر کشیده و تسلیم نا شده میباشد. هر آنکس که در زیر شکنجه و زندان و تبعید و اعدام، سر تسلیم در مقابل ضد خلق فرود نیارد در خاطرات مادر وجود دارد و با آنها زنده است و شریک.
مادر با ما از خاطراتش سخن نگفت... ما خاطراتش را از نگاه ژرف و مهربانش و از گیسوی یکپارچه سفیدش خواندیم... مادر در کنار ما نشست و از گرمای وجودش و عشق بیکرانش به همه فرزندانش بخشید. دست محبت بر سر فرزندانش کشید و آنان را مورد مهر و نوازش قرار داد...
من اما در طول مراسم به مادر نگریستم و به یاد تمامی مادران داغدیده و زجر کشیده گریستم... به یاد مادر خودم که به تازگی از دستش دادم و به یاد همه عزیزان که از میان ما سرافرازانه رفتند در طی این لحظات خاطره انگیز گریستم...

یاد تمامی جانباختگان خاق یاد باد.

مسعود ابراهیم نژاد
اردیبهشت 1386
منبع سایت دیدگاه

0 Comments:

Post a Comment

<< Home